شهادت امام جعفر صادق (ع)
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:
عمل اندک و بادوام که بر پایه ی یقین باشد در نزد خداوند از عمل زیادی که بدون یقین باشد برتر است.
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:
عمل اندک و بادوام که بر پایه ی یقین باشد در نزد خداوند از عمل زیادی که بدون یقین باشد برتر است.
زندگی زیباست؛ اما شهادت از آن زیباتر است.سلامت تن زیباست؛ اما پرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند.
و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسان تر بریده شود؟!
و مگر نه آنکه خانه تن ، راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح، آباد شود؟!
و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد؟!
و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟!
و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟!
ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود نشسته ای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش…
عکس: غروب شلمچه
ای فرزند آدم
مرا یاد کن تا اجابت کنم تو را ،
مرا بدون غفلت بخوانید تا بی درنگ پاسختان دهم ،
مرا با دلهای تهی از آلودگی بخوانید تا بهشتی که جایگاه نیکویی است به شما پاسخ دهم ،
مرا به همراه ترس و امید بخوانید تا برای شما در هر امری گشایش و رهایی قرار دهم ،
مرا با نامهای برتر بخوانید تا پاسختان را با اجابت درخواستهای برتر دهم ،
مرا در این سرزمین ویرانی و نیستی بخوانید تا پاسخ شما را در آن سرزمین با پاداش و جاودانگی دهم …
ای فرزند آدم
چقدر خدا! می گویی و در دلت غیر خدا جای گرفته است ؟!
اگر خدا را آنچنانکه سزاوار است شناخته بودی، غیر خدا برای تو اهمیت نداشت!
تو نافرمانی او می کنی ولی طلب آمرزش نمی کنی…
همانا درخواست آمرزش با پافشاری بر گناه، توبه دروغگویان است (و پروردگار تو ستمکار بر بندگان نیست…)
اینکه مدام به سینه ات می کوبد، قلب نیست
ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود.
ماهی کوچکی که طعم تنگ بلورین، آزارش می دهد
و بوی دریا هوایی اش کرده است.
قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس
اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟!!
آدم ها ، ماهی را در تنگ دوست دارند
و قلب ها را در سینه …
ماهی اما وقتی در دریا شناور شد، ماهی ست
و قلب وقتی در خدا غوطه خورد، قلب است.
هیچ کس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد
تو چطور می خواهی قلبت را در سینه نگه داری؟
و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله می شود
و وقتی دریا مختصر می شود
و وقتی قلب خلاصه می شود
و آدم، قانع.
این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد
و این تنگ بلورین، تنگ و سخت خواهد شد
و این آب ته خواهد کشید.
تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی
و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس.
کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی
و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی.
کاش …
بگذریم …
دریا و اقیانوس به کنار
نامنتها و بی نهایت پیشکش
کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض می کردی
این آب مانده است و بو گرفته است
و تو می دانی آب هم که بماند می گندد
آب هم که بماند لجن می بندد
و حیف از این ماهی که در گل و لای، بلولد
و حیف از این قلب که در غلط بغلتد!
“عرفان نظرآهاری”